معنی کاسه سفالین بزرگ

لغت نامه دهخدا

کاسه ٔ سفالین

کاسه ٔ سفالین. [س َ/ س ِ ی ِ س ُ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) غضاره. کاسه ای که از سفال سازند. و رجوع به شعوری ج 2 ص 251 شود.


کاسه ٔ بزرگ

کاسه ٔ بزرگ. [س َ / س ِ ی ِ ب ُ زُ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) جفنه. (ترجمان القرآن) (دهار). مصیصه. قمعل. قمعول. قعر. لهجم. (منتهی الارب).


سفالین

سفالین. [س ُ / س ِ] (ص نسبی) گلین. (آنندراج). که از سفال ساخته باشد:
وز انگشت شاهان سفالین نگین
بدخشانی آید بچشم کهین.
ابوشکور.
سفالین عروسی بمهر خدای
بر او بر نه زری و نه زیوری
ببسته سفالین کمر هفت هشت
فکنده بسر برتنک معجری.
منوچهری.
از سفالین گاو و سیمین آهوان
عید جانرا خون قربانی بخواه.
خاقانی.
خورده برسم مصطبه می در سفالین مشربه
قوت مسیح یکشبه در پای ترسا ریخته.
خاقانی.
پای بگشا از این بهیمی سم
سر برون آر از این سفالین خم.
نظامی.
سیه زنگئی دیدم آتش پرست
سفالین سبوئی پر از می بدست.
نظامی.
گهش گفته ام جان شیرین من
جم وقت جام سفالین من.
نزاری قهستانی (دستورنامه).
رجوع به سفال شود.


گاو سفالین

گاو سفالین. [وِ س ُ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کنایه از خم شراب. (آنندراج) (غیاث). صراحی و ظرفی که آن را ازسفال بهیأت گاو ساخته باشند. (برهان):
گاو سفالین که آب لاله ٔ تر خورد
ارزن زرینش از مسام برآمد.
خاقانی.
رجوع به گاو سفالی و گاو زر شود.

حل جدول

کاسه سفالین بزرگ

زرگنج


کاسه بزرگ

لانجین

عس

ناجود

لاوک

فرهنگ فارسی هوشیار

سفالین

(صفت) هر چیز که از سفال سازند سفالی: کوزه سفالین.

فرهنگ معین

سفالین

(سُ) (ص نسب.) هرچیز ساخته شده از سفال.

فارسی به عربی

سفالین

فخاریات

ترکی به فارسی

کاسه

کاسه

معادل ابجد

کاسه سفالین بزرگ

546

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری